سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر ساعت 5 جایی دعوت داشته باشند و تازه ساعت 4:30 بدون هیچ تلاشی پای تلفن باشند و تازه صحبتشان گل انداخته باشد....

دخترهای 14ساله معرکه اند!

حتی اگر غزال هایشان همه را مجبور کنند که بیایند و خودشان دیرتر از همه بیایند... حتی اگر سوگلی هایشان سوگلی باشند و نسیم ها و صدرا هایشان همچنین!

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر بالش های مبل ها را به طرف همدیگر پرتاب کنند و کر کر بخنند...

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر یاسمن هایشان به پولی ها پیشنهاد خوردن یک شلیل دو نفره را بدهد و وقتی پولی ها سهم خودشان را خوردند. بگویند که میل ندارند...! و پولی ها هم بگویند که عمرا نصف دیگر آن شلیل را بخورند...

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر دلشان بخواهد به جای سریال دیدن بنشینند و راجع به شخصیت های مختلف اظهار نظر کنند و ادای آدم های مختلف توی فیلم را در بیاورند... حتی اگر به شیوه ی انسی که می گفت: از این به بعد امیر حافظ کره...! اسم خودشان را جای امیر حافظ بگذارند و هزارن بار بگویند: از این به بعد پولی کره....از این به بعد نگین کره...از این به بعد غزال کره..
و وقتی اسماعیل و کامیار دعوایشان می شود به غزال هایشان بگویند که چون از همه به تلویزیون نزدیک تر است از هم جدایشان کنند...

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر عادله هایشان مظلوم باشند و هیچ نگویند...(آخ عادله ببخشید این همه اذیت کردیم!)

دختر های 14 ساله معرکه اند!

 حتی اگر صدراهایشان ظرف شکر را چپه کنند!حتی اگر دو تا دو تا با هم دست به یکی کنند که توی نوشابه ی همدیگر شکر بریزند...! حتی اگر در آخر دلستر قیچی هایشان تبدیل شود به ترکیبی از نوشابه و دلستر و نمک و شکر و آبلیمو و جعفری و آب مرغ و آب کباب.

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر پولی ها و لیلاهایشان بنشیندد سر سفره و زود تر از همه شروع به خوردن کنند. حتی اگر صدرا ها و پولی ها به صورت مسالمت آمیز برنج را نصف کنند. زرشک دار هاش مال صدرا و بی زرشک هاش برای پولی...! حتی اگر شارژ موبایل لیلاهایشان تمام شود و یکهو از نا کجا آباد بهشان شارژ برسد! حتی اگر موبایل پولی هایشان کمپلت آنتن ندهد!

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر بنشینند جلوی در و بند کفش های همدیگر را گره بزنند! و صدرا هایشان بگویند که پولی جان باز هم گره بزن... پولی جان سرش رو گره بزن تهش...پولی جان درو ببند کسی نبینه مارو... و صدرا ها و پولی هایشان وقتی به جمع دوستان برمی گردند در حالی که ریز ریز می خندند بگویند که دستشویی بوده اند... و وقتی هر کس در حال رهسپار شدن به خانه بود بروند جلوی در تا به کسانی که بند کفش هایشان گره خورده غش غش بخنند.
حتی اگر صلی هایشان از کفش های گره خورده حرصش بگیرد و تمام ده - دوازده کفش به هم وصل شده را توی آسانسور بگذارد و بفرستدش طبقه چهار. حتی اگر به زور کوثرهایشان را سوار آسانسور کنند و بفرستند طبقه ی 4 و دوباره دکمه آسانسور را بزنند تا کوثر هایشان بیایند طبقه ی اول و کوثرهایشان در حالی که حرصشان گرفته از آسانسور بیرون بیایند و از پله ها پایین بروند... حتی اگر لنگه کفش های همدیگر را توی آسانسور بگذارند و همه شان را بفرستند طبقه ی 4!

دختر های 14 ساله معرکه اند!

حتی اگر نگین هایشان زود بروند. حتی اگر غصه ی دبیرستان را بخورند. حتی اگر قیچی هایشان تنها بمانند.... بالاخره چیزی هست که رشته های گسسته شده ی سوم ب ای را به هم پبوند دهد.

دختر های 14 ساله باید بگویند بخندند بازی کنند (حتی اگر عارفه هایشان 15 ساله باشند!) تا ثابت کنند که نفس می کشند زنده اند و از همه مهم تر 14 ساله اند!

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امروز اول شهریور است و مرداد چه بی صدا رفت....


+ تاریخ دوشنبه 89/6/1ساعت 11:54 عصر نویسنده polly | نظر